دو روز دیگه پنج ماهته
سلام پسر عزیزتر از جانم
و سلام به شما دوستای گلم
من اومدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددم
همسری نمیدونه که من این وبلاگ رو درست کردم
امیدوارم اگه یه روزی فهمید ناراحت نشه و بدونه که من مخلصشم
اما نمیتونم دوری از دوستای خوب وبلاگیمو تحمل کنم
جونم براتون بگه که پسر نازنین من الان دیگه خیلی آقا شده و چیزای زیادی یاد گرفته
مثلا وقتی صداش میکنیم قشنگ به طرف صدا برمیگرده، راحت روشکم چرخ میزنه و میتونه به طرف چپ و راستش حرکت کنه، از خودش صدا درمیاره، وقتی چیزی رو بالا سرش تکون بدیم از شادی دست و پاشو تندتند تکون میده، ما براش با دهنمون صدا در میاوردیم اونم یاد گرفته و میخاد کار مارو تکرار کنه اما قربونش برم فقط آب دهنشو بیرون میریزه، همش دوست داره بشینه، موقع شیر خوردن خیلی شیطونی میکنه و اگه صدایی بشنوه سریع شیر خوردن و تعطیل میکنه و به سمت صدا برمیگرده، میخاد فقط باهاش بازی کنم و تا ازش دور میشم گریه میکنه، وقتی میریم بیرون خیلی خیلی آقاست و اصلا اذیت نمیکنه، وقتی داریم غذا میخورم دلش میخاد بپره وسط سفره یکی از سفره های منم پاره کرده وروجک، لثه هاش میخاره و همش پستونکشو به لثه هاش میماله، هرچیزی که گیر بیاره و یه راست میکنه تو دهنش، خلاصه اینکه جونم بسته به جونشه
الهی قربونش برم خدایا برام حفظش کن
اینم یه عکس از گل پسر شیرین خونه ما